داستان گام چهارم

بهترین ایده های زندگی شما کجا به ذهنتان رسیده؟

برای ما گام چهارم یک ایده ی اتوبوسی بود! البته همان اول که اسمش گام چهارم نبود، اصلاً هیچ اسمی نداشت. فقط می دانستیم یک آژانس تبلیغاتی است.

من فاطمه گلشنی آن موقع دانشجوی دکتری رشته مدیریت بازاریابی بودم. هفته ای پنج روز تو یک شرکت تحقیقات بازار معروف کار می کردم و روزهای پنجشنبه می آمدم محمودآباد و در یک دانشگاه غیر انتفاعی تدریس می کردم و بعدش جمعه ها  برمیگشتم تهران و   می رفتم سرکار.

در این مدت که با فضای کسب و کار و تبلیغات آشنا شدم، متوجه کمبود یک آژانس دیجیتال مارکتینگ فول سرویس در شمال کشور شدم. شرکت های طراح سایت و اپلیکیشن زیاد داشتیم، اما دیجیتال مارکتینگ  یک مبحث دیگری بود و سطح کار را خیلی بالاتر از طراحی سایت می برد.

این شد که رفتم سراغ یک دوست قدیمی که تو زمینه برنامه نویسی و طراحی سایت خیلی خوش سابقه بود. مهندس رازقی که قبلاً یک آموزشگاه کامپیوتر داشت و خود من هم شاگردش بودم  Visual basic را ازش یاد گرفته بودم.

 رفتیم تو یک کافه نشستیم  و کلی یاد قدیما کردیم. ایده را باهاش مطرح کردم، گفتم  “من زندگی تو تهران را دوست ندارم. دلم می خواد برگردم بابل و تو فکر یک آژانس دیجیتال مارکتینگ هستم که کلیه خدمات را برای یک کسب و کار آنلاین ارائه می ده”. پرسیدم تو پایه ای؟ گفت آره (البته بعداً بهم گفت که همینطوری الکی گفتم، فکر نمی کردم کار بیخ پیدا کنه! ) و این شد اولین گام برای رسیدن به گام چهارم.

ایده همچنان توی ذهنم بود و روش کار می کردم. یک اپلیکیشن یادداشت داشتم اسمش Wunder list  بود. هر فکری که در طول روز به ذهنم می رسید، توش یادداشت می کردم تا کم کم بوم مدل کسب و کار شکل گرفت. حالا که خودم می دانستم دقیقاً چی میخوام و به چه آدم هایی توی تیم نیاز داریم، موقع عمل رسیده بود.

اوایل بهمن بود، دوباره با مهندس تماس گرفتم و دوباره همدیگر را دیدیم. مهندس چون سالها کار می کرد و منابع خوبی داشت. آدمهای مختلف رو می شناخت و خلاصه از هر تخصصی یک آشنا داشت. بوم مدل را بهش نشان دادم و درموردش باهم صحبت کردیم  و کمی بالا و پایین و اصلاح و دستکاری … و این شد شروع گام دوم.

حالا نوبت تیم سازی بود. توی قسمت طراحی و گرافیک، برنامه نویسی و طراحی سایت نیاز به هم تیمی داشتیم، تازه یک مکانی هم برای استقرار شرکت لازم داشتیم.
از اونجا که خیلی نخبه بودیم!! رفتیم سراغ دانشگاه که اگر بشه تو مرکز رشد دانشگاه مستقر بشیم و آموزش های دیجیتال مارکتینگ و پشتیبانی و مشاوره، استارت آپ ها توی این زمینه را انجام بدیم. طرح کسب و کار و پروپوزال را برای مدیر مرکز رشد دانشگاه نوشیروانی فرستادیم و بعد از چند جلسه مذاکره، طرح ما پذیرفته شد.

حالا ما یک طرح کسب و کار داشتیم، یک غرفه تو مرکز رشد و کلی امید و آرزو!

نوبت تیم سازی بود. مهندس آشنا زیاد داشت. زنگ زد برای بچه های قدیمی و چند تا از خوب هاش را دعوت کرد. یک جلسه گذاشتیم و طرح را توضیح دادیم. چند نفر خوششون اومد و به تیم ما پیوستند. حالا این نوزاد تازه متولد شده یک اسم لازم داشت!
اسمش رو چی بذاریم؟ نشستیم دوتایی فکر کردیم و هرچی به ذهنمان می رسید روی کاغذ آوردیم.

از اسم “آفتاب” خیلی خوشمون می آمد(هنوز هم خیلی از فایل های قدیمی شرکت به اسم آفتاب آرشیو شده)، اما متاسفانه دامنه اش ثبت شده بود. برای همین دوباره  نشستیم و اسم های مختلف را آوردیم روی کاغذ. تا اینکه رسیدیم به گام چهارم.  فلسفه اش رو توی صفحه اول سایت نوشتیم. اما خیلی خلاصه فلسفه ” گام چهارم” اینه:

هر کسب و کاری تو مراحل شکل گیری و رشدش ۴ مرحله اصلی را پشت سر می گذاره:

گام اول: این اولین مرحله از شکل گیری کسب و کاره که یک ایده به ذهن یک کار آفرین میرسه

گام دوم: همون کارآفرین باید در مورد ایده اش خوب تحقیق کنه و رقباش رو خوب بشناسه و محیط بازار رو بشناسه و یک طرح کسب و کار یا بوم مدل کسب و کار بنویسه

گام سوم: حالا باید تیمش رو تشکیل بده و ایده اش رو به صورت محدود تست کنه و مشکلاتی که کسب و کارش داره رو شناسایی کنه و رفع کنه. به این مرحله توسعه محصول هم می گن

گام چهارم: وقتی از درست بودن ایده کسب و کار و جواب درست بازار مطمئن شد، حالا نوبت تجاری سازی می رسه! باید تبلیغات و برندسازی را شروع کنه و در این مرحله به حضور یک تیم تبلغات و برندسازی در کنارخودش احتیاج داره.

خب دیگه، کاملاً متوجه شدید که گام چهارم یعنی چی و چرا اسم کانون بازاریابی دیجیتال ما گام چهارم شده. 

گام چهارم در تاریخ اول مرداد ۱۳۹۸ در غرفه شماره ۵ مرکز رشد دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل متولد شد و  مسیر پر فراز و نشیب خودش را شروع کرد. اول کار، مهم ترین مشتری گام چهارم، خودمون بودیم. وبسایت را راه اندازی کردیم و صفحه اینستاگرام را استارت زدیم و تولید محتوا رو شروع کردیم. طبیعتاً هرچه جلوتر می رفتیم، با چالش های بیشتری روبرو شدیم و بیشتر یادگرفتیم و کیفیت کارمان هم بالاتر رفت. تا اینکه خدا رو شکر سروکله مشتری ها هم پیدا شد که اکثراً استارت آپ ها و شرکت های دانش بنیان بودند. اولین مشتریمان یک اپلیکیشن سوپر مارکت آنلاین بود. کار برندینگ و تبلیغات را براش شروع کردیم و رضایتش توجه بقیه استارت آپ ها را هم جلب کرد و بعد یک شرکت دانش بنیان دیگه و بعد یک مرکز خدمات پزشکی  یواش یواش به جمع مشتری هامون اضافه شدند. خدا رو شکر کارها روی روال افتاد. البته که بالا و پایین خیلی زیاد داشتیم. دو سه باری هم کمرمون شکست! اما خودمون رو جمع کردیم دوباره قوی تر  دست روی زانو گذاشتیم و بلند شدیم.

دی ماه سال ۱۳۹۹، با توجه به رشد خوبی که داشتیم، تصمیم گرفتیم غرفه مرکز رشد را تحویل بدیم و به صورت یک شرکت مستقل کار کنیم و این شد که به ساختمان امیرکبیر آمدیم و بیشتر عکس هایی که شما توی سایت و اینستای گام چهارم می بینید مربوط به همین ساختمان میشه.

خاطرات گام چهارم  پره از بچه های پرشور و نشاط که زیر فشار و استرس پروژه ها بهترین همکاری ها را باهم داشتند. قشنگ ترین لحظاتش شاید همین جشن های تولد و جلسات طوفان فکری برای ایده یابی تبلیغ باشه که خودش یک دنیای عجیبه. به عقب که برمی گردیم و مسیری که اومدیم  رو مرور می کنیم، به خودمون افتخار می کنیم. به تک تک لحظاتی که ایستادیم و جا نزدیم و نه تنها مشکل رو حل کردیم، که کلی چیزهای جدید یاد گرفتیم، می بالیم.

ما توی گام چهارم یک باور عمیق داریم که با که با تمام وجود بهش ایمان داریم:

” چالش های جدید خودشان را سر راه ما قرار می دهند تا به ما چیزهای جدید یاد بدهند. 

پشت هر چالشی یک فرصت پنهان شده که مال ماست، حق ماست، سهم ماست”